با سلام به همه دوستان عزیز عجالتا و تا اطلاع ثانوی سیاه مشقهای حقیر در آدرس زیر منتشر خواهد شد:
http://m-r-asghary.blog.ir/
ارادتمند
نظر |
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه این هفته برای روایتگری در جمع اعضای مرکز رشد که به همت دکتر مصباح الهدی باقری کنی برای دانش آموختگان رشته مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام راه اندازی شده است دعوت شدم.مجموعه بابرکتی به نظر میرسد. خداوند به بانیانش جزای خیر دهد. مطالبی که برای این جلسه آماده بودم را در ادامه ذکر میکنم انشاالله مورد استفاده دوستان راوی قرار گیرد. التماس دعا
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوه بیانتها نکرد
عن عطیة العوفی قال خرجت مع جابر بن عبد الله الأنصاری زائرین قبر الحسین بن علی بن أبی طالب ع فلما وردنا کربلاء دنا جابر من شاطئ الفرات فاغتسل ثم أتزر بإزار و ارتدى بآخر ثم فتح صرة فیها سعد فنثرها على بدنه ثم لم یخط خطوة إلا ذکر الله تعالى حتى إذا دنا من القبر قال ألمِسْنیه فألمستُه فخر على القبر مغشیا علیه فرششت علیه شیئا من الماء فلما أفاق قال یا حسین ثلاثا ثم قال حبیب لا یجیب حبیبه ثم قال و أنى لک بالجواب و قد شحطت أوداجَکَ على أثباجک و فرق بین بدنک و رأسک.
¿ عظمت زیارت با پای پیاده و احادیث متعددی که در این زمینه ذکر شده است.
¿ مانور بزرگ شیعیان(علامات المؤمن) برای تحقق ظهور
o هر چه میتوانیم باید این آتش را تندتر کنیم.
فاشهد أنک ابن خاتم النبیین و ابن سید المؤمنین و ابن حلیف التقوى و سلیل الهدى و خامس أصحاب الکساء و ابن سید النقباء و ابن فاطمة سیدة النساء و ما لک لا تکون هکذا و قد غذتک کف سید المرسلین و ربیت فی حجر المتقین و رضعت من ثدی الإیمان و فطمت بالإسلام فطبت حیا و طبت میتا غیر أن قلوب المؤمنین غیر طیبة لفراقک و لا شاکة فی الخیرة لک فعلیک سلام الله و رضوانه و أشهد أنک مضیت على ما مضى علیه أخوک یحیى بن زکریا.
ثم جال بصره حول القبر و قال السلام علیکم أیتها الأرواح التی حلت بفناء الحسین و أناخت برحله و أشهد أنکم أقمتم الصلاة و آتیتم الزکاة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتى أتاکم الیقین و الذی بعث محمدا بالحق نبیا لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه.
قال عطیة: فقلت له یا جابر کیف و لم نهبط وادیا و لم نعل جبلا و لم نضرب بسیف و القوم قد فرق بین رؤوسهم و أبدانهم و أوتِمَتْ أولادهم و أُرْمِلت أزواجهم؟
فقال یا عطیة سمعت حبیبی رسول الله ص یقول من أحب قوما حشر معهم و من أحب عمل قوم أشرک فی عملهم و الذی بعث محمدا بالحق نبیا أن نیتی و نیة أصحابی على ما مضى علیه الحسین ع و أصحابه.
¿ روایت پیامبر خطاب به مرد بادیه نشین: المرء مع من احب.
¿ روایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بازگشت از جنگ جمل: وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِی فُلَاناً کَانَ شَاهِدَنَا لِیَرَى مَا نَصَرَکَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِکَ فَقَالَ لَهُ ع [عَلِیٌّ ع] أَ هَوَى أَخِیکَ مَعَنَا؟ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ شَهِدَنَا وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْکَرِنَا هَذَا [قَوْمٌ] أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ یَقْوَى بِهِمُ الْإِیمَان.
¿ روایت امام رضا علیه السلام خطاب به ابن شبیب: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَقُلْ مَتَى ذَکَرْتَهُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً. یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
در راه رفتن به سمت کوفه: قال یا عطیة هل أوصیک و ما أظن أننی بعد هذه السفرة ملاقیک أحبب محب آل محمد ص ما أحبهم و أبغض مبغض آل محمد ما أبغضهم و إن کان صواما قواما(هر چند بسیار روزه گیر و نمازخوان باشد) و ارفق(مدارا کن) بمحب محمد و آل محمد فإنه إن تزل له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له أخرى بمحبتهم فإن محبهم یعود إلى الجنة و مبغضهم یعود إلى النار.(عماد الدین طبری(م 553)، بشارةالمصطفى، ص: 74-75)
¿ اثر محبت در ولایتپذیری و شبیه به محبوب شدن... از کجا بفهمیم که آیا محبتمان حقیقی است یا نه؟ با این ملاک که همه آنچه که داریم و نداریم را در راه محبوب فدا کنیم و بعد از آن هم خود را طلبکار محبوب ندانیم. بلکه از او ممنون باشیم که زمینه تجلی این محبت را برای ما فراهم کرد.
o شما فکر میکنید در کربلا بعد از امام حسین علیه السلام چه کسی از همه بیشتر قربانی داد و باز هم خود را مدیون محبوب میدانست؟
§ من میگویم زینبسلام الله علیها: بیایید قربانیهای زینب را با هم بشماریم: برادرش، برادرش، برادرش، برادرش، برادرش، فرزندش، فرزندش، برادرزادهاش، برادرزادهاش، برادرزادهاش... نمیتوانم بگویم چند برادر زاده و چند جگرگوشه از زینب در کربلا از او جدا شد....اما با همه این احوال از خداوند میخواهد که قربانی اش را بپذیرد... و میگوید خدایا هر آنچه دیدم زیبا بود...الحمدلله رب العالمین.
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی از نکاتی که در نگارش پایاننامه یا تحقیق علمی کمتر مورد توجه قرار میگیرد و در جلسات دفاع از پایان نامهها مکرر با تذکرات اساتید مواجه میشود را در اینجا ذکر میکنم. انشاالله مورد استفاده قرار گیرد(اگر کسی هم نکات دیگری که لازم میداند بر آن بیفزاید به غنای تحقیقات علمی کمک بیشتری خواهد شد.)
ü چکیده حداکثر در 300 کلمه تنظیم گردد. دقت کنید که در چکیده باید دستاوردهای پژوهش ذکر شود و از این رو چکیده زمینه سازی برای ورود به بحث نیست بلکه این کار به عهده مقدمه است. شما باید در چکیده اصلی ترین دستاوردها و نتایج پژوهش خود را ذکر کنید. به همین دلیل چکیده همواره باید در انتهای کار نوشته شود.
ü عناوین کتب، مقالات، مجلات و قوانین باید Bold شوند.
ü در انتهای پژوهش، منابع را با معیار زبان تقسیمبندی کنید. به این صورت که قسمت الف را به منابع فارسی اختصاص داده و آن را حسب مورد به چند بخش کتب، مقالات، سایتهای اینترنتی و قوانین مورد استفاده تقسیم نمایید. همین طور قسمت ب را به منابع عربی و قسمت ج را به منابع انگلیسی و در صورت استفاده از سایر زبانها قسمتهای دیگر را به آنها اختصاص دهید.
ü در بخش محتوا دقت کافی را در رعایت نقل قولها(چه مستقیم و چه غیرمستقیم) داشته و تلاش کنید تا امانتداری را کاملاً رعایت کنید. حتی اگر یک عبارت یا اصطلاح را در ضمن یک نقل قول غیرمستقیم از منبعی مورد استفاده قرار داده اید لازم است که آن را درون گیومه قرار دهید تا رعایت حق را به طور کامل کرده باشید.
ü از ذکر منابعی که به طور مستقیم خودتان به آنها مراجعه نکردهاید بپرهیزید. در این زمینه حدیثی از امام صادق علیه السلام جالب توجه است که فرمودند: إِیَّاکُمْ وَ الْکَذِبَ الْمُفْتَرِعَ قِیلَ لَهُ وَ مَا الْکَذِبُ الْمُفْتَرِعُ قَالَ أَنْ یُحَدِّثَکَ الرَّجُلُ بِالْحَدِیثِ فَتَتْرُکَهُ وَ تَرْوِیَهُ عَنِ الَّذِی حَدَّثَکَ عَنْهُ. از «کذب مفترع» بپرهیزید. از آن حضرت سؤال شد که «کذب مفترع» چیست؟ فرمودند: آن است که شخصی برای تو سخنی نقل کند و تو در نقل سخن او برای دیگری آن شخص را کنار گذاشته و رها کنی و آن سخن را از فردی که وی از او نقل کرده بود، نقل کنی.(کافی(چاپ اسلامیة)/ ج1، ص52) در عین حال از به کار بردن عبارت «به نقل از» برای رعایت امانتداری در خصوص منابعی که قابل دسترسی هستند نیز پرهیز نمایید چرا که این کار ارزش تحقیق شما را کم خواهد کرد. به یاد داشته باشید که زمانی میتوانید از عبارت «به نقل از» استفاده کنید که منبع مورد استفاده برای شما قابل دسترسی نباشد.
ü به یاد داشته باشید ارزش پایاننامه کارشناسی ارشد به تعداد منابع مورد استفاده، ارزش آنها و چگونگی ارجاع به آنهاست؛ برخلاف رساله دکتری که در آنجا مقام نظریهپردازی بوده و از محقق انتظار این مسأله وجود دارد.
ü وقتی که خودتان پایاننامه را تایپ میکنید از آنجایی که ممکن است چشم شما به برخی از اشکالات نوشتاری موجود در نوشته تان عادت کرده باشد میتوانید از یکی از دوستانتان برای رفع این اشکالات کمک گرفته؛ تا هم اشکالات شکلی و هم اشکالات ماهوی که به نظرش میرسد را برای شما بیان کند. این کار تمرینی برای داوری در مورد پایان نامه هایی که انشاالله در آینده انجام خواهید داد نیز خواهد بود و به قوت داوریهای شما کمک خواهد کرد.
ü در پیوستگی مطالبی که در بخشهای مختلف پایان نامه ذکر میکنید دقت کافی را به عمل آورید. پایان نامه باید به نحوی نگاشته شود که بخشها و فصول مختلف آن با یکدیگر پیوسته بوده و اثرپذیری یا اثرگذاری هر بخش بر بخش دیگر قابل فهم باشد.
ü در ابتدای پایان نامه علاوه بر فهرست اجمالی که حداکثر تا Heading 2 را مشخص میکند باید یک فهرست تفصیلی نیز که همه عناوین شما را پوشش میدهد نیز درج کنید.(البته در برخی از نوشته ها فهرست تفصیلی در انتهای نوشته آورده میشود.)
ü فرضیات پژوهش در حقیقت پاسخ اولیه به سؤالات مطرح در آن است از این رو لازم است به ازاء هر سؤالی که مطرح میکنید یک فرضیه نیز بیان کنید. فرضیات اصلی در پاسخ به سؤالات اصلی و فرضیات فرعی در پاسخ به سؤالات فرعی مطرح خواهد شد.
ü ساختار و فصل بندی پژوهش را در انتهای مقدمه ذکر کرده و منطق حاکم بر آن را نیز توضیح دهید به این معنی که باید برای خواننده تبیین کنید که چرا شما پژوهش خود را مثلاً در سه فصل تنظیم کردهاید؟
ü در عنوانبندی مطالب ساختار منطقی تقسیم(قسیم و مقسم) امری ضروری است. نباید یک عنوان که مقسمی برای عنوان دیگر است به عنوان قسیم آن ذکر گردد و برعکس.
ü رعایت علائم سجاوندی از قبیل نقطه، ویرگول، نقطه ویرگول، نیمفاصلهها و ... علاوه بر زیبایی نوشتار شما، خواندن پژوهشتان را برای خواننده آسانتر و جذابتر خواهد کرد.
ü در انتهای تحقیقات خود قسمتی را هم به پیشنهادات پژوهش اختصاص دهید تا افرادی که پژوهش شما را مطالعه میکنند، وقت خود را صرف کاری که شما آن را انجام داده اید ننموده و از جایی که شما کارتان را پایان دادهاید آغاز کنند.
ü تلاش کنید تحقیقات و پژوهشهایتان را بر اساس سؤالاتی حقیقی شکل داده تا بتوانید به روند حرکت علم کمکی کرده باشید. نه این که سؤالاتی طراحی کرده و عمر و وقت خود را صرف پاسخ دادن به آنها کنید اما در انتها برای به وجود آوردن حرکتی در علم مفید فایده نبوده باشد.
در پناه خداوند مهربان باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
شبی برادری سؤالی راجع به تعرض سپاه یزید لعنة الله علیه نسبت به زنان خیام حسینی از این بنده نمود این یادداشتها را برای ایشان جمع نمودم. از خداوند در سپاه مولایمان امام حسین علیه السلام بودن را برای ایشان و همه خوانندگان این وجیزه آرزومندم.
ü فأقبل أعداء الله لعنهم الله حتى أحدقوا بالخیمة و معهم شمر فقال ادخلوا فاسلبوا بزتهن فدخل القوم لعنهم الله فأخذوا ما کان فی الخیمة حتى أفضوا إلى قرط کان فی أذن أم کلثوم أخت الحسین ع فأخذوه و خرموا أذنها حتى کانت المرأة لتنازع ثوبها على ظهرها حتى تغلب علیه.(بحارالانوار، ج45، ص60)
ü وَ أُدْخِلَ عِیَالُ الْحُسَیْنِ ع عَلَى ابْنِ زِیَادٍ فَدَخَلَتْ زَیْنَبُ أُخْتُ الْحُسَیْنِ فِی جُمْلَتِهِمْ مُتَنَکِّرَةً وَ عَلَیْهَا أَرْذَلُ ثِیَابِهَا فَمَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِیَةً مِنَ الْقَصْرِ وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ مَنْ هَذِهِ الَّتِی انْحَازَتْ نَاحِیَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا فَلَمْ تُجِبْهُ زَیْنَبُ فَأَعَادَ ثَانِیَةً وَ ثَالِثَةً یَسْأَلُ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ بَعْضُ إِمَائِهَا هَذِهِ زَیْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْبَلَ عَلَیْهَا ابْنُ زِیَادٍ وَ قَالَ لَهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَحَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ.(الارشاد، ج2، ص115)
ü قَالُوا فَلَمَّا دَخَلْنَا دِمَشْقَ أُدْخِلَ بِالنِّسَاءِ وَ السَّبَایَا بِالنَّهَارِ مُکَشَّفَاتِ الْوُجُوه.(امالی صدوق، ص 166)
ü ثُمَّ رَحَلَ بِمَنْ تَخَلَّفَ مِنْ عِیَالِ الْحُسَیْنِ ع وَ حَمَلَ نِسَاءَهُ ص عَلَى أَحْلَاسِ أَقْتَابِ الْجِمَالِ بِغَیْرِ وِطَاءٍ مُکَشَّفَاتِ الْوُجُوهِ بَیْنَ الْأَعْدَاءِ وَ هُنَّ وَدَائِعُ الْأَنْبِیَاءِ وَ سَاقُوهُنَّ کَمَا یُسَاقُ سَبْیُ التُّرْکِ وَ الرُّومِ فِی أَشَدِّ الْمَصَائِبِ وَ الْهُمُوم.(لهوف، ص143) همچنین مشابه این روایت را خود ایشان در کتاب الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف ص166 نقل کرده است.
ü قَالَ الرَّاوِی: فَأَشْرَفَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الْکُوفِیَّاتِ فَقَالَتْ مِنْ أَیِّ الْأُسَارَى أَنْتُنَّ فَقُلْنَ نَحْنُ أُسَارَى آلِ مُحَمَّدٍ ص فَنَزَلَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ سَطْحِهَا فَجَمَعَتْ لَهُنَّ مُلَاءً وَ أُزُراً وَ مَقَانِعَ وَ أَعْطَتْهُنَّ فَتَغَطَّیْنَ.(لهوف، صص145-144)
بسم الله الرحمن الرحیم
شب یازدهم محرم الحرام 1435- هیأت میثاق با شهدا
تلاوت آیات 30 تا 35 سوره مبارکه فصلت
یا که خدا به خلق پیمبر نمیدهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمیدهد
حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس
غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد
دختر در این قبیله تجلی کوثر است
بیخود خدا به فاطمه دختر نمی دهد
زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
تکیه به غیر شانه ی حیدر نمیدهد
زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمیدهد
او مظهر صفات جلالی حیدر است
یعنی به راحتی به کسی سر نمیدهد
زینب همان کسی است که در راه عفتش
عباس میدهد، نخ معجر نمیدهد
علی اکبر لطیفیان
حسینعلیهالسلام رفته است. اینک بار رسالت سنگینی بر دوش زینب سلام الله علیها قرار گرفته است. از یک سو باید مراقب جان امام زمانش باشد که مبادا دشمن این باقی مانده از نسل طه و یاسین را نیز همچون پدرش به شهادت برساند- چه اینکه که گاه این عزم شیطانی در دلشان رسوخ میکرد- از سوی دیگر دستگاه تبلیغاتی اموی تمام توان خود را به کار گرفته بود تا حق را به جانب خود جلوه دهد و حسین علیه السلام را یکسره باطل؛ از سوی سوم کودکان و زنانی نیز در قافله اسرا وجود دارند که داغ همسر و پدر و برادر دیده اند و زینب باید تسلای دل یکایکشان باشد. هر یک از اینها به تنهایی باری سنگین است اما زینب؛ دختر علی و فاطمه سلام الله علیهما، استوار و نستوه این رسالت را به سرانجام میرساند. او مادام که سکوت میکند یکسر تجلی امیرمؤمنان علی علیه السلام است و چون لب میگشاید یکسر تجلی فاطمه سلام الله علیها.
آنگاه که عبیدالله ملعون از او پرسید کار خداوند را با برادرت چگونه دیدی؟ او نفرمود که زیبایی دیدم بلکه گفت جز زیبایی ندیدم. آری در دستگاه امتحانات و ابتلائات الهی اگر از منظر چشم زینب سلام الله علیها به عالم بنگریم؛ همه چیز را زیبا خواهیم دید.
هر بلائی کز تو آید رحمتی است
هر که را دردی دهی خود نعمتی است
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با عشق تو پیوندم زنند
پروردگارا بر ما منت بگذار و ما را نیز چشمی چون چشم زینب سلام الله علیها عطا کن تا هر آنچه برایمان مقدر فرموده ای از امتحان و ابتلا؛ به دیده منت بپذیریم.
نیستم عاشق اگر منت درمان بکشم
به روی چشم اگر از تو بلائی برسد
بسم الله الرحمن الرحیم
شب دهم محرم الحرام 1435- هیأت میثاق با شهدا
تلاوت آیات 175 تا 179 سوره مبارکه آل عمران و آیات 27 تا 30 سوره مبارکه فجر
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد
روز ازل برای گلوی تو هیچ کس
غیر از خدای عز و جل خونبها نشد
در خلقتش زمین و مکانهای محترم
بسیار آفرید ولی کربلا نشد
گرچه هزار سال تو را گریه کرده اند
یک گوشه از حقوق لب تو ادا نشد
داغ تو اعظم است تحمل نمی شود
در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد
علی اکبر لطیفیان
شب موعود فرا رسیده است. مردان بزرگ که روزهای بزرگی میآفرینند به پشتوانه شبهای بزرگ است. عصر امروز آنگاه که لشگریان شیطان که با فریب عمر بن سعد بن ابیوقاص به خیال این که لشگریان خدا، خیل الله و یا جندالله هستند به خیام حسینی حملهور شدند. شاید برای آن که کار را در شب تمام کنند و بعدها بتوانند با همین نیرنگ مردمان را بفریبند که شب بود و ما در تاریکی متوجه بسیاری از ماجراها نشدیم. امام حسین علیه السلام از اباالفضل میخواهد که از آنان برای یک شب فرصت بگیرد تا نماز و قرآن بخوانند و دعا و استغفار کنند. آنان با اما و اگر این خواسته امام را پذیرفتند اما هر چه بود راضی شدند که یک شب را به حسین علیه السلام فرصت دهند. آخرین فرصت برای نماز و دعا و قرآن و استغفار؛ همه لشگر اباعبدالله علیه السلام را تا صبح بیدار نگه میدارد. نوشتهاند که در آن شب زمزمه قرآن و دعا و نماز از خیام حسینی قطع نشد.
عاشقان زمزمه آغاز کردهاند. حبیب مشغول ختم قرآن، دعا، نماز و رکوع و سجود است.
بُریر با عبدالرحمن مزاح میکند. عبدالرحمن به او میگوید این ساعت و این وقت؛ تو را با مزاح چه کار؟ او پاسخ میدهد من هیچ گاه اهل سخنهای باطل نبودهام اما در این ساعت اگر شادم به خاطر شوق وصال است که هر چه زودتر این قوم ما را با شمشیرهایشان به شهادت برسانند و ما در بهشت آرام گیریم.
اباالفضل در حال پاسداری از خیام و علی اصغر در آغوش مادر به آرامی خوابیده است. مادری مشغول شانه زدن به گیسوان دختر کوچکش است.
زینب گاه مراقب حال برادرزاده است که بیمار است و گاه دورادور چشم به حسینش دوخته است و میشنود که برادر و امامش "یا دهر اف لک من خلیل" میخواند و از بیوفایی روزگار سخن میگوید.
اما حسین علیه السلام نجوایی عاشقانه نیز با خداوند دارد که جز خودش و خدایش کسی از حقیقت آن باخبر نیست.
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد
به کرشمهی عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
شب نهم محرم الحرام 1435- هیأت میثاق با شهدا
تلاوت آیات 190 تا 195 سوره مبارکه آل عمران
دریا به موج زلف کمندش اسیر بود
آب شریعه تشنه ی کام امیر بود
مشکی به عمق دید حرم روی دوش داشت
حتّی فرات پیش نگاهش حقیر بود
یک آبگیر غلغله از روبهان پست
پیش یلی که اصل و تبارش ز شیر بود
با آرزوی خنده ی اصغر به آب زد
ساقی نبود؛ منجی طفل صغیر بود
دریا عقب کشید و تلاطم فرو نشست
مثل همیشه هیبت او بی نظیر بود
نوحانه پا به عرصه ی طوفان خون نهاد
موسای نیلِ علقمه، خود؛ موج گیر بود
مردانه دست بیعت سرخی به مشک داد
او از نژاد برکه ی سبز غدیر بود
همراه آب جان به کف مشک می سپرد
با آب مشک، چشم و دلش هم مسیر بود
باید به داد تشنه ی ششماهه می رسید
فرصت نمانده بود و زمان دیرِ دیر بود
مرد رشید علقمه با عزم راسخش
می تاخت سوی خیمه ولی سر به زیر بود
از آن طرف نگاه سه ساله به شوق آب
در انتظار مشک عموی دلیر بود
لبهای دخترک، چو لب کودک رباب
×××
بسم الله الرحمن الرحیم
شب هشتم- حضرت علی اکبر علیه السلام
تلاوت آیات 30 تا 34 سوره مبارکه آل عمران و 100 تا 111 سوره مبارکه صافات
این علی بن حسین بن علیست؛ حیدر نیست
جز امامت ز علی شیر خدا کمتر نیست
دشمن از برق نگاهش بستوه آمد و گفت
گفته بودند که در کرببلا حیدر نیست
هر چه نزدیکتر آمد همه فریاد زدند
این جوان کیست اگر حضرت پیغمبر نیست
رجزی خواند که فرزند حسین آمده است
روبهان را حذر از پنجه شیر نر نیست؟
من نه از بهر دفاع پدرم آمدهام
غیر از این حجت دادار مرا رهبر نیست
چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
و از این پیرجوان مرده کمانی تر نیست
در کنار توأم و باز به خود می گویم
نه حسین، این تن صد چاک علی اکبر نیست
دست و پایی، نفسی، نیم نگاهی، پلکی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
هر کجا دست کشیدم ز تنت گشت جدا
بند بندت همه پاشیده دگر پیکر نیست
دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه تو
دیدنی تر زمن و خنده این لشگر نیست
استخوانهای تو و پشت پدر هر دو شکست
بازهم شکر کنار من و تو مادر نیست
عمان سامانی
***
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده ی رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
آمدآمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله ی در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیر پایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی، حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده ی لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
مست از کام پدر، زاده ی لیلا، سر مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند؟ جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخاسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی این بارچرا دست به پهلو داری؟
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟
مثل آیینه ی در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباً اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم؟
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم
سید حمیدرضا برقعی
این جا کربلا؛ عاشورا و این خیمههای حسینی است؛ که جز اهل بیت اباعبدالله علیه السلام یاوری باقی نمانده است. اینک باید علی اکبر همچون همیشه پیشقدم شود تا اولین قربانی بنیهاشم در کربلا باشد. پیشتر البته مسلم بن عقیل شهید نهضت حسینی در کوفه بود، اما در کربلا اولین فرد از بنی هاشم علی اکبر بود.
شبیهترین فرد به پیامبر که هرگاه حسینعلیه السلام برای جدش دلتنگ میشد؛ به او نگاه میکرد اکنون حق دارد اگر رفتن علی او را بار دیگر به یاد رحلت جدش بیندازد. یاد میآورد آنگاه که در لحظات پایانی عمر رسول الله سر را به سینه جدش نهاده و پیامبر در حالی که عرق بر سر و روی مبارکش جاری بود فرمود: مرا با آل ابوسفیان چه کار؟
اینک حسین علیه السلام علی اکبر را عازم میدان کرده است تا همگان بدانند در راه امر به معروف و نهی از منکر و نیز احیای سیره جد و پدرش از همه دل بستگیهایش گذشته است و ذره ای در قربانی کردن آنها تردید به خود راه نمیدهد. همین است که تا علی اکبر اذن میدان طلب میکند بی درنگ میگوید برو علی جان...
اما...
اما...
اما دلش سرشار از محبت علی است که گفته اند دست را بر روی چشم گذاشت و شروع به گریستن کرد. دل در تاب و تب است که سرنوشت علی چه میشود. تا آن که علی اکبر از میدان بازمیگردد به بهانه جرعه ای آب بار دیگر از نگاه پدر توشه برگیرد و پدر نیز علی را سیر تماشا کند.
این بار اما میدان رفتن علی بازگشتی ندارد تا آن که پدر را صدا میزند اما نه برای آب و نه برای خستگی از سنگینی زره؛ برای خداحافظی.
پدر خداحافظ...
با خودم فکر میکنم چرا علی باید از میان همه حرفها سیراب شدنش را با دست رسول الله به او بشارت دهد. هذا جدی رسول الله...قد سقانی بکاسه الاوفی... شاید به این دلیل بود که با خود فکر میکرد چرا از پدر آب خواستم و او شرمنده شد که نتوانست مرا سیراب کند... از این رو مدام در پی راهی بود که از این خجلت به درآید و همین بود که پدر را از سیراب شدنش مطمئن کرد تا پدر نیز شرمنده علی نباشد.
ابراهیم علیه السلام فرزندش را به قربانگاه میبرد و آنگاه که هر دو تسلیم امر پروردگار میشوند خداوند قربانیاش را بدون آن که اسماعیل را سر ببرد میپذیرد.
اما کربلا حسینعلیهالسلام علی را عازم میدان میکند و زمزمه میکند ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین.(آل عمران/33)
هر دو تسلیم امر پروردگارند اما خداوند اراده کرده است که قربانی حسینی علیه السلام را به گونه ای دیگر بپذیرد.
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی
بسم الله الرحمن الرحیم
شب هفتم محرم الحرام 1435- هیأت میثاق با شهدا
آیات اول تا دهم سوره مبارکه مدثر و اول تا نهم سوره مبارکه تکویر
جز عجز، سائل چارهای دیگر ندارد
وقتی کریمیِ خدا آخر ندارد
ما را برای در زدن معطل نکردند
اصلاً بیوت این کریمان در ندارد
این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
نام علی که اصغر و اکبر ندارد
طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود
از شانه عمه سرش را بر ندارد
بین مقامات رباب این شان کافیست
که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد
وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت
میدان علمداری ازین بهتر ندارد
وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت
آخر گمان کردند که لشگر ندارد
طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
حیرانی است و کودکی که سر ندارد
گیرم که از فردا دوباره آب وا شد
چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد
علی اکبر لطیفیان
با خودم فکر میکنم اصلا چرا باید
رباب، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدرها هم که میگویند تیر انداز ماهری نبود
هدفهای روشنی داشت
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبه زمین را بیاعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود...
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تا دیگر صدای سم اسبهای وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب میرسد از راه
با نگاه
با یک جمله کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...
«سید حمیدرضا برقعی»
اینک سرباز شش ماهه باید پرده از رو برگیرد و قوم به جاهلیت فرورفته را از خواب گران بی ولایت بودن بیدار کند. آنان که در تشهد نمازشان بر محمد و آل محمد درود میفرستند؛ اما در عرصه پیکار مقابل تنها نوه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میجنگند.
یا ایها المدثر قم فانذر و ربک فکبر
ای آنکه پرده بر روی افکندهای برخیز و بیم ده و پروردگارت را تکبیر گوی.
اما چگونه پاسخ این خیرخواهی طفل خردسال اباعبدالله الحسین علیه السلام داده شد. سربسته بگویم که تنها باید در روز قیامت منادی جهانیان را باخبر کند که به کدامین گناه شیرخوار حسینعلیهالسلام به شهادت رسید؟ جنگیدن میدانست؟ خونی ریخته بود؟ پس چرا او را چنین بی رحمانه هدف تیر سه شعبه قرار دادند؟
مادرش چیز زیادی که نمیخواست فرات
دو سه قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
شب ششم محرم الحرام 1435- هیأت میثاق با شهدا
تلاوت آیات 146 تا 148 سوره مبارکه آل عمران
آمد از خیمه همچو قرص قمر
آنکه آماده بهر پرواز است
اشتیاق است و ترس جاماندن
بند نعلین او را اگر باز است
کربلا با نسیم گلبرگش
رنگ و بوی گلاب میگیرد
حسنی زاده است، حق دارد
چهره اش را نقاب می گیرد
آخر او ماهپاره میباشد
مثل خورشید عرشه زین است
آن گلی که به چشم میآید
زودتر در نگاه گلچین است
قامت سبز و قد کوتاهش
بوی کامل ترین غزل دارد
اینکه شوق زبانزد عشق است
سیزده شیشه عسل دارد
گر عمو را شکسته می خواند
گر کلامی به لب نمیآرد
در مسیر صدای بیحالش
استخوان مزاحمی دارد
قامت او کمی بزرگ شده است
یا عمو قامت خمی دارد؟!
رد پای کشیده او تا
وسط خیمه لاله می کارد
علی اکبر لطیفیان
قاسم آماده رفتن به میدان شده است. بعد از علی اکبر حال اوست که آمده است از عمو اذن میدان بگیرد. با آن که دیشب عمو او را نیز در زمره شهدای کربلا شمرده است و قاسم از امتحانِ سؤالِ عمو که پسر برادرم مرگ در نظر تو چگونه است؟ با شیرینی "احلی من العسل" سربلند بیرون آمده است؛ اما حال که عمو به وی اجازه جنگیدن نمیدهد؛ دلشورهای عجیب به سراغش آمده که مبادا از علی اکبر جا بماند.
قاسم شاید با خود میاندیشد که باید هر طور شده عمو را راضی کند. شده است به پای عمو بیفتد؛ گریه کند؛ ناله بزند؛ آن قدر که در اثر گریه کردن در آغوش عمو، نه فقط خودش که حسینعلیه السلام را نیز از هوش ببرد؛ این شربت شیرینتر از عسل را باید بنوشد. تمام لذت قاسم به این است که با بدرقه عمویش حسینعلیهالسلام به دیدار پدرش برود. به دیدار جدش به دیدار علی اکبر. عمو که راضی شد قاسم با عجله رهسپار میدان گردید آن قدر با عجله که هنوز جای قطرات اشک که اندکی پیش بر دامان عمو چکانده بود بر صورتش پیدا بود.
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت
برگ گل سرخ را باد کجا می برد
قاسم رجز بخوان و مبارز بطلب که تو فرزند شجاعان عربی. آن سوی میدان دشمنان ماه رخسار قاسم را به نظاره نشستهاند. ابرهای تیره و تار بر روی ماه سایه افکندند و ناگاه دشت در سیاهی فرو رفت. کسی باید بیاید و دوباره میدان از نور رویش روشن شود. چه کسی بهتر از آن خورشید که همه ستارگان عاشورایی کربلا بر گرد او میچرخند و آیینهدار آفتاب جمال اویند. عمو بر بالین قاسم آمده است و قاسم آخرین توشهاش را از این سرای خاکی نگاه عمو قرار میدهد نگاهی که به او میگوید بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی و او جوابت ندهد یا وقتی جوابت بدهد که دیگر نفعی به حال تو ندارد.
به تماشا بنشینیم این آیات را که قاسم به نیکویی آنها را به تماشا نشاند: پس در برابر آسیبهایى که در راه خدا به آنان رسید، سستى نکردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن] سر تسلیم و فروتنى فرود نیاوردند و خدا شکیبایان را دوست دارد. سخن ایشان در گرماگرم نبود جز این نبود که گفتند پروردگارا گناهانمان را ببخش و قدمهایامان را استوار کن و ما را بر قوم کافران پیروز کن.