این روزها که از یک سو از غدیر علی گذشته ایم و در آستانه محرم حسین علیه السلام قرار داریم باید از غدیر آب برداریم تا در کویر تفتیده طف تشنه نمانیم که این تشنه ماندن برخلاف تشنگی حسین سلوک آور که نیست بماند سقوط آور است و موجب هلاکت. چرا که آبی که در غدیر در کام جان میریزند آب معرفت به دست ساقی کوثر است و همین آب بود که علی اکبر را در آن گرماگرم نبرد پا بر جا نگه داشت تا آخرین قطره خونش ایستادگی کند. و مزدش را از دست جدش بگیرد و در هنگامه شهادت ندا دهد: یا ابتاه هذا جدی رسول الله صلّى اللّه علیه و آله قد سقانی بکأسه الأوفى شربة لا أظمأ بعدها أبدا. آری سیراب شدگان زمزم غدیر توانستند بر عهدی که با علی بسته بودند بمانند و در کربلا حتی اگر بیعت برداشته شود حسین را تنها نگذارند. اما یک سؤال: کسی میداند حبیب و مسلم و بریر و زهیر و ... در حجة البلاغ بودند یا نه؟
نظر |
مبارک بودن به این است که اولاً دلتان انشاءاللَّه شاد باشد، روحتان برخوردار از آرامش و سکینهى الهى باشد، همهى وجودتان سرشار از اعتماد به خدا و توکل به خداى متعال باشد. اگر اینها شد، عید به طور کامل براى شما مبارک است. سعى کنیم اینها را براى خودمان تدارک ببینیم؛ دلهایمان را شاد کنیم، جانهایمان را از سکینهى الهى برخوردار کنیم، اعتماد به خدا را هم در وجود خودمان روز به روز بیشتر کنیم.(بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت تبریک اعیاد شعبانیه 23 تیرماه 1388)
انشاالله عید بر همگی مبارک باشد.
بیانی از آیت الله جوادی آملی در مورد دعای عرفه
اسارت نفس و رهن جان
همه ما کم و بیش، با شدت و ضعف این را در خود تجربه کردیم و تجربه می کنیم. می رویم، یک کار خیری را انجام دهیم، ولی نمی توانیم، نمی شود! حالا یا نماز شب است، یا پرهیز از هر حرفی است، یا پرهیز از هر خاطره ای است، یا از خیالی است؛ کار، کار بدی است، می دانیم. می خواهیم هم ترک کنیم، امّا نمیتوانیم! بعضی از کارها، کار خیلی خوبی است؛ میخواهیم انجام بدهیم، ولی نمیتوانیم. این «نمیتوانیم» که خود ما میگوئیم، بعضیها هم می گویند، راست است. گاهی انسان واقعاً نمیتواند انجام بدهد!
از نتوانستن ما این است که ما آزاد نیستیم، در بندیم، اسیریم . اگر همه این راهها هست؛ یعنی مقصد خوب است، مقصود خوب است، راه باز است، ما هم تصمیم داریم، می خواهیم انجام بدهیم ولی موفق نمی شویم معلوم می شود یک جای کار گیر است! و آن، این است که دست و پای ما بسته است. اگر دست و پای ما باز بود، به خوبی انجام می دادیم. دلیلی هم که می خواهیم اقامه بکنیم، می بینیم برهانی نداریم. معلوم می شود ما بندیم! پایمان به یک جا گره خورده است. این را می گویند: «رهین».
حالا چرا ما در بندیم؟ چرا در گروایم؟ برای اینکه بدهکاریم. خب آدم بدهکار باید گرو بدهد دیگر! اگر کسی به زید و عمر بدهکار بود، مسائل مالی بود، این می تواند خانه و زمین و فرش را رهن بگذارد. امّا اگر به خدا و پیامبر و قرآن و عترت (علیهم الصّلاه و علیهم السّلام) بدهکار بود، یک گناهی کرده است، این را که دیگر زمین و خانه و فرش را رهن نمی گیرند! خود این آدم را رهن می گیرند. خود انسان در گرو است. تا فک رهن نشود، نمی تواند کار انجام بدهد.
این دو تا آیه دارد: آنها که اصحاب میمنت اند، اصحاب یمین اند، کارشان با یمن و برکت است، نقصی در کار اینها نیست، اینها بدهکار نیستند و برای همین آزادند.
کلّ امرئ بما کسب رهین.
کلّ نفس بما کسبت رهینة الا اصحاب الیمین.
در دعای نورانی سیدالشهداء (ع) در عرفه، یکی از چیزهائی را که از ذات أقدس له مسئله کردند، شما هم ان شاء الله مسئلت میکنید، ما هم امروز مسئلت میکنیم این است که عرض می کنیم: خدایا! و فکّ رهانی چه مسائل مالی و دین و اینهائی که داریم، فکّ رهن بکن! هم توفیق بده دیون ظاهری ما ادا بشود و هم توفیق بده که دیون باطنی ما ادا بشود. انّ دین الله احقّ أن یقضی.
شخصی آمد حضور وجود مبارک رسول گرامی (ص)، درباره حج سوال کرد: مادرم یا پدرم، مستطیع بودند، مکّه نرفتند الآن وظیفه ما چیست؟ فرمود: از مال او، از اصل مال او باید یک مقداری پول بگیرید، برای او حج ادا کنید، چرا؟ انّ دین الله احقّ أن یقضی. معلوم می شود حقوق الهی، دیون الهی است . اگر کسی یک تکلیفی را انجام نداد، بدهکار است. خوب بدهکار را گرو می گیرند. ما اگر تکالیف الهی را انجام دادیم، بدهکار نیستیم. وقتی بدهکار نبودیم، آزادیم. این می شود « فکّ رهن ». آنوقت آدم یا چیزی را تصمیم نمیگیرد، یا اگر تصمیم می گیرد، به خوبی انجام می دهد.
بدون شک از بزرگترین هجمههای فرهنگی علیه جمهوری اسلامی ایران رواج بدحجابی و گرفتار کردن جوانان در دام شهوات و هوسهای زودگذر است.که در نهایت منجر به از هم گسیختگی بنیان خانواده و به تبع جامعه خواهد شد.
در نگاه تربیتی برای رهایی از رذائل نفسانی دو شیوه پیشنهاد میشود:
شیوه اول سرکوب رذائل و تلاش برای از بین بردن آنها و به اصطلاح علمای اخلاق ابتدا تخلیه آنگاه تحلیه. این شیوه را صائب تبریزی در این بیت به خوبی تصویر کرده است:
آئینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب
شیوه دوم تقویت فضائل موجود در وجود افراد است - هر چند که میزان آنها اندک باشد- تا اینکه نهایتاً منجر به محو رذائل بشود و به فرموده بزرگی «کافی است انسان نظر خود را به خوبیها معطوف کند، رذائل به خودی خود محو میگردد چون رذائل از جنس وَهمیات است و انسان به اندازهای که با حقایق مرتبط باشد از وَهمیات آزاد میشود.»
یکی از نویسندگان در این خصوص با تأکید بر همین نکته که باید خوبیها را پررنگ نمود تا بدیها رنگ ببازد در زمینه توجه به اهمیت فرهنگ انتظار معتقد است «توجه درست و دقیق به حجّتِ حی خداوند به خودی خود احیاء فرهنگی است که میتواند مبانی و صورت فرهنگ مدرنیته را به نقد بکشد و جایگاه تاریخی آن را بهخوبی نمایان کند و این کار از هیچیک از عناصر فرهنگی گذشته و حال بهجز فرهنگ انتظار و مهدویت بر نمیآید و لذا است که با طرح درست مهدویت میتوان با سرعتی غیر قابل تصور از حجاب ظلمات مدرنیته گذشت و جبهة ظهور مقدس حضرت صاحبالامر را گشود.»
آنچه در این سلسله نوشتارها خواهد آمد متشکل از چند فصل است. در هر کدام از این فصول تلاش بر این بوده است که یکی از ابعاد خانواده و زندگی خانوادگی مورد بررسی قرار گیرد و سیره ائمه معصومینعلیهم السلام به طور عمومی و سیره امام حسینعلیه السلام به شکل موردی به خوانندگان گرامی تقدیم شود.
تا آن جا که در توان بوده نیز سعی شده است که از تحلیلهای شخصی پرهیز شود تا آن شعاعهای نورانی که از خورشید فروزان کلام معصوم بر دل و جان خوانندگان مینشیند، به واسطه سخن خودشان باشد چرا که امام رضاعلیه السلام فرمودند: «...مردم اگر زیبایىهاى کلام ما را بدانند، از ما پیروى مىکنند.» اما این که در راه محقق کردن این هدف، تا چه اندازه توفیق، رفیق راه بوده است؛ قضاوتش با خوانندگان گرامی است.
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
خود را به زیور آراستن
ر.ک اصغر طاهرزاده ، جایگاه و معنی واسطه فیض، ص7
بحار الانوار، ج 2، ص 30، حدیث 13
به نظر میرسد که چندان نیازی به ترجمه مفردات این عنوان نیست اما برای رعایت شیوه منطقی یک بحث علمی باید گفت به نظر میرسد تولید ملی به معنای تولیدات و فرآوردههایی است که در حوزه داخلی به بازار عرضه میشود و نیز با توسعه معنایی که از این واژه صورت میگیرد، کلیه تولیداتی که از سوی سرمایهگذاران ایرانی و شرکتهای ایرانی در خارج از ایران تولید میشود را نیز شامل میشود. بنابراین اهمیت دادن به این مصادیق همان توجه کردن به مسأله مهم تولید ملی است.
در خصوص کار و سرمایه ایرانی نیز باید گفت مقصود از کار یعنی کاری که از سوی کارگران ایرانی انجام میپذیرد و سرمایه ایرانی نیز سرمایهای است که با صرف منابع و امکانات کشور تحصیل شده است. البته با توجه به تعریفی که قانون(ماده 1 قانون تشویق و حمایت از سرمایه گذاری خارجی مصوب 1380) از سرمایه خارجی ارائه کرده است و آن را «انواع سرمایه اعم از نقدی که توسط سرمایه گذار خارجی به کشور وارد می شود» دانسته است و اقسام آن را شامل موارد زیر عنوان کرده است:
«الف – وجوه نقدی که به صورت ارز قابل تبدیل، از طریق نظام بانکی یا دیگر طرق انتقال وجوه که مورد تائید بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران باشد ، به کشور وارد می شود .
ب – ماشین آلات و تجهیزات
ج- ابزار و قطعات یدکی، قطعات منفصله و مواد اولیه، افزودنی و کمکی
د- حق اختراع، دانش فنی، اسامی و علائم تجاری و خدمات تخصصی
ه- سود سهام قابل انتقال سرمایه گذار خارجی
و- سایر موارد مجاز با تصویب هیات دولت»
میتوان گفت سرمایه ایرانی نیز همین اقلام خواهد بود منتها با این تفاوت که از سوی سرمایهگذار ایرانی در کشور به جریان میافتد.
حمایت از کار و سرمایه ایرانی نیز در گرو تقویت تولید ملی است همان گونه که رهبر معظم انقلاب در پیام نوروزی سال 91 فرمودند: «ما باید بتوانیم از کارِ کارگر ایرانى حمایت کنیم؛ از سرمایهى سرمایهدار ایرانى حمایت کنیم؛ و این فقط با تقویت تولید ملى امکانپذیر خواهد شد.»
پس از روشن شدن معنای موضوع سخن لازم است به اصل بحث که بیان راهکارهای حقوقی و استفاده از ظرفیتهای قانون کار در راستای تحقق این شعار است پرداخته شود.
در خصوص راهکارهای حقوقی اولین و مهمترین راهکار اصلاح قوانین موجود در این زمینه است.
تبیین مبانی نظری پرداختن به مسأله تولید ملی است آن هم با بهرهگیری از معارف دینی دست اندرکاران حمایت از تولید ملی را به اهمیت این موضوع آگاه خواهد کرد. امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام در نامه 53 نهجالبلاغه خطاب به مالک اشتر سامان کار تمامی گروههای جامعه از قبیل سپاهیان و قضات و فرمانروایان را به تجار و صنعت گران میدانند و میفرمایند: «کار اینان نیز به سامان نشود جز با تاجران و صنعتگران که آنچه براى مردم سودمند است فراهم مىآورند، و بازارها را به آن برپا مىدارند، و به کارهایى که به نفع مردم است دست مىزنند، کارهایى که از غیر ایشان ساخته نیست.» (ترجمه از استاد انصاریان)
باید توجه داشته باشیم در حالی که قانون تشویق و حمایت از سرمایه گذاری خارجی که مصوب 1380 در مجموعه قوانین مربوط به کار و تولید وجود دارد، قانونی که مشخصاً به حمایت از تولید و سرمایهگذاری داخلی بپردازد، وجود ندارد و حتی برخی از قوانین موجب تضعیف تولید ملیاند. از این رو تنقیح قوانین و یکپارچه کردن مصوباتی که در خصوص کار و تولید سرمایه ایرانی وجود دارد گام دیگری برای کمک به رشد کمی و کیفی تولید ملی است.
مسأله مهم دیگر بحث سرمایه ایرانی است که در این خصوص مهمترین مسأله تأمین امنیت سرمایه گذاری آن هم با ابزارهایی از قبیل قوانین دقیق و مستحکم و نیز بیمه سرمایه امکانپذیر است. بایستی تا آنجا که امکانپذیر است از نوساناتی که امنیت سرمایهگذاری در کشور را از بین میبرد و سبب میشود سرمایههای کشور به خارج سوق داده شود؛ کاست.
این مهم نیز با تربیت نیروهای کاردان و زبده و نیز قوانینی به دور از شتابزدگی قابل تحقق است. قوانینی که به تناسب پیشرفت صنعت در جهان و ایران کارآمد، روزآمد و هماهنگ باشند. به عنوان مثال قانون تجارت فعلی که مصوب 1311 ه.ش است آن گونه که باید و شاید جوابگوی نیازهای روبه رشد و فزاینده عرصه تجارت در جهان معاصر نیست و همین طور است قوانین مشابه دیگر.
مسأله دیگر که در بحث تولید باید از آن سخن گفت توجه به واردات و صادرات است. نظاممند کردن واردات و صادرات، تنظیم معقول تعرفههای گمرکی و عوامل مرتبط از روشهایی است که میتوان به کمک آنها به تحقق عملی شعار توجه به تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی امیدوار بود.
آن چه بیان شد تنها درآمدی بر راهکارهای حمایت از تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی بود امید که صاحب نظران در این عرصه با غنی کردن مباحث نظری و دست اندرکاران با تلاش بی وقفه به تحقق منویات رهبر معظم انقلاب مد ظله العالی همت بگمارند.
1. نسبت بیع با معاوضه چیست؟
2. بیع با معاوضه چه تفاوتی دارد و ضابطه تشخیص آن چیست؟
3. اگر معلوم نشد معاملهای بیع است یا معاوضه، چه باید کرد؟
4. در حالتی که فروشنده میزان مبیع را نمیداند و این عدم علم را هم به خریدار اعلام نمیکند زیان ناشی از معامله متوجه چه کسی است؟
*************************************
پاسخ سؤال اول:
بعضی از حقوقدانان گفتهاند: «گرچه «معاوضه» نیز همانند «بیع» عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی میدهد به عوض مال دیگر...(ماده 464ق.م) و یا به تعبیر دیگر:«تملیک مالی است در عوض مال دیگر» لکن نباید این تشابه ظاهری سبب شود که کسی بیع را همان معاوضه انگارد و یا به عکس؛ زیرا با توجه به حقیقت بیع و معاوضه و سابقه تاریخی آن دو و قصد متعاملین در معامله، به روشنی معلوم میگردد که بیع و معاوضه از جهاتی با هم فرق دارند...»[1]
بنا بر آنچه از جمعبندی اقوال حقوقدانان و فحوای کلام آنها برمیآید[2] در خصوص نسبت بیع با معاوضه بایستی گفت که از میان نسب اربع، نسبت آنها تباین است هر چند که در ابتدای امر بر مبنای تعریف قانون گذار ممکن است شباهتهایی بین آنها ملاحظه شود؛ اما با مداقه بیشتر این مطلب که بیع از معاوضه کاملاً متفاوت است آشکار میگردد.
**************************************
پاسخ سؤال دوم:
برخی از حقوقدانان در بحث از تفاوت بیع با معاوضه نوشتهاند:«در ازمنه قدیم بیع همان معاوضه بود و بین بیع و معاوضه تفاوتی دیده نمیشد. بایع ملکیت مبیع را به مشتری منتقل میساخت و در مقابل مشتری ملکیت ثمن را-که غالباً غیر از وجه نقد بود- به بایع منتقل مینمود. به سادگی جای بایع و مشتری قابل تعویض بود. تعریف ماده 338 قانون مدنی که میگوید:«بیع عبارت است از تملیک عین به عوض معلوم» با نگاه به همین سابقه است. یعنی بیع عقدی است که طی آن یکی از طرفین که بایع است عین مالی را در مقابل مال دیگری به طرف خود که مشتری نامیده میشود با قصد بیع تملیک میکند. تعریف قانون مدنی در بیع مستفاد از تعریفی است که پارهای از فقها نمودهاند. امروز در نظر عموم بیع انتقال مالکیت شیء در مقابل وجه نقد است، نه در مقابل مال دیگر، ثمن در باور عامه وجه نقد است، و با همین دیدگاه بیع با معاوضه تفاوت دارد، اما تعریف قانون مدنی در مورد بیع به تعریف معاوضه بیشتر شباهت دارد تا تعریف بیع.
در تعریف قانون مدنی از بیع، واژه «عین» به کار گرفته شده تا از اجاره که تملیک منفعت به عوض معلوم است جدا و ممتاز باشد.»[3]
عدهای از حقوقدانان ضمن پذیرش وجود تفاوت میان بیع و معاوضه در ضابطه تشخیص این دو از یکدیگر چنین گفتهاند:«مشابهت ماده 338 قانون مدنی(در تعریف عقد بیع) و ماده 464 قانون مدنی(در تعریف عقد معاوضه)، چنین القا میکند که برای تمیز این دو نوع عقد جز توسل و توجه به قصد طرفین راه دیگری وجود ندارد و این بدان مفهوم است که در عقد بیع، به حکم ماده 340 قانون مدنی، قصد بیع از تصریح در الفاظ و عبارات ایجاب و قبول آشکار میشود و در عقد معاوضه، مطابق قسمت اخیر ماده 464 قانون مدنی، عدم تعیین یکی از عوضین به عنوان مبیع و دیگری به عنوان ثمن، ملاک تشخیص و تمیز معاوضه قرار میگیرد.»[4]
برخی دیگر از حقوقدانان در تفاوت بین بیع و معاوضه اظهار داشتهاند: «تفاوت بیع و معاوضه در این است که در معاوضه دو مال مثل خانه و زمین با یکدیگر مبادله میشوند، ولی در عقد بیع عنصر پول وجود دارد، که در اصطلاح حقوق ثمن به آن اطلاق میگردد. اگر به جای پول مال دیگری در مقابل مبیع قرار گیرد، چنین عقدی معاوضه است» و افزودهاند: «قانون مدنی فرانسه عقد بیع را از عقد معاوضه تفکیک کرده است. عقد بیع مستلزم این است که مشتری تعهد به پرداخت مبلغی به عنوان ثمن در مقابل بایع نکند و ماده 464 ق.م ایران این تفکیک را علیالاصول پذیرفته[است]. قانون مدنی ما در تعریف بیع این نکته را بطور واضح بیان نکرده است، ولی قانون مدنی فرانسه در تعریف بیع به عنصر پول اشاره میکند، و در تعریف معاوضه میگوید: معاوضه عقدی است که به موجب آن هر یک از طرفین به نوبه خود شیء را به طرف دیگر منتقل میکند. این تنها ضابطهای است که بر اساس آن میتوان عقد بیع را از معاوضه تفکیک کرد، در حالی که قانون مدنی ما ضابطه نامفهومی را در این خصوص در نظر گرفته است و در ذیل ماده 464 اضافه میکند: «...بدون ملاحظه این که یکی از عوضین مبیع و دیگری ثمن باشد» بدین ترتیب ماده مزبور تفاوت بیع و معاوضه را ناشی از قصد و نیت متعاملین دانسته است و این امر غیرمنطقی است. تفاوت بیع و معاوضه اصولاً ناشی از عنصر پول است. اگر موضوع عقد بیع و معاوضه یکسان باشد چه دلیلی بر تفکیک آنها وجود دارد و صرف قصد و نیت متعاملین نمیتواند موجب تعدد عقد گردد، بنابراین جمله مذکور در ذیل ماده 464 ق.م زائد و لغو است و چون قانون مدنی عقد بیع را از معاوضه تفکیک کرده است. فرض بر این است که اصطلاح «عوض معلوم» در ماده 338 ق.م به معنی ثمن و وجه نقد میباشد و این نکته باید در سراسر مقررات بیع مورد توجه قرار گیرد.[5]
به عقیده نگارنده حاضر برخی از موارد سخن فوق دارای اشکال است:
به عنوان مثال از ایشان نقل شده است:«...اگر بجای پول مال دیگری در مقابل مبیع قرار گیرد، چنین عقدی معاوضه است» در حالی که وقتی سخن از عقد معاوضه است نبایستی از واژه مبیع که در عقد بیع مورد استفاده قرار میگیرد، استفاده شود.
در جای دیگر آمده است: «...عقد بیع مستلزم این است که مشتری تعهد به پرداخت مبلغی پول به عنوان ثمن در مقابل بایع بکند...» آن گونه که از ظهور این کلام برمیآید عقد بیع، عهدی دانسته شده است در حالی که مطابق بند 1 ماده 362 «...به مجرد وقوع بیع،مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن میشود.» مگر آنکه بگوییم منظور ایشان از عهدی دانستن عقد بیع، بیع کلی است (آنگونه که برخی دیگر از حقوقدان ذکر کردهاند) که این نظر نیز با اطلاق کلام ایشان ناسازگار است.
گذشته از این اشکالها آنچه در نظر ایشان بسیار جلب توجه میکرد این بود که گفته شد: «صرف قصد و نیت متعاملین نمیتواند موجب تعدد عقد گردد...» در حالی که دقیقاً بنابه نظر برخی دیگر از حقوقدانان یکی از ملاکهای تشخیص بیع از معاوضه همین دانسته شده است. به عنوان مثال قول یکی از حقوقدانان را ذکر میکنیم ایشان نوشتهاند: «عقد بیع و معاوضه در حقوق ایران که از حقوق امامیه ملهم است از نظر مورد معامله، تفاوتی ندارد و ملاک تشخیص بیع از معاوضه در قانون مدنی قصد طرفین است. یعنی هرگاه در مبادله قصد طرفین بیع باشد عقد بیع ایجاد میشود و اگر معاوضه باشد معاوضه به وجود خواهد آمد.»[6]
به عقیده نگارنده نیز از ملاکهای قوی برای تشخیص بیع از معاوضه همین قصد طرفین است ضمن آنکه این مورد تأیید بسیاری از حقوقدانان قرار گرفته است.
برخی دیگر از حقوقدانان نیز ضمن تأکید بر این مطلب که از ملاکهای تمایز بیع از معاوضه قصد متعاملین است؛ در توضیح آن نوشتهاند: «در باب بیع و شراء، هدف فروشنده، جز حفظ مالیت مال و یا تکثیر آن نیست، ولی هدف خریدار از خرید آن کالا حفظ مالیت ثمنی که از دست داده و یا تکثیر مالیت آن ثمن نیست، بلکه چه بسا کالایی را در عوض ثمن به دست میآورد که از لحاظ مالیت، از ارزش کمتری برخوردار است، لکن مشتری به خاطر نیازی که به آن کالا دارد به وسیله معامله آن کالا را به دست میآورد. بنابراین هدف مشتری به دست آوردن کالای مورد نیاز است ولی هدف بایع حفظ مالیت آن کالا و تکثیر آن مالیت است، لکن در باب معاوضه طرفین حکم بایع را دارند؛ یعنی هدف اصلی آن دو حفظ مالیت است، هر چند که اهداف دیگری نیز ممکن است داشته باشند؛ به عنوان مثال به دست آوردن کالای دیگر مورد نیاز نیز از جمله اهداف ثانی آنهاست و یا به تعبیر دیگر: در باب معاوضه قصد طرفین معاوضه یکسان است بدین معنا که هر دو هم قصد حفظ مالیت مالشان را دارند و هم قصد رفع نیازشان. و به همین دلیل است که در معاوضه لحاظ نمیشود که یکی از عوضین مبیع باشد و دیگری ثمن، بلکه هر یک از عوضین هم مصداق عوض میتواند باشد و هم مصداق معوض.(ماده 464 ق.م) اما در باب بیع هدف اصلی بایع حفظ مالیت مال و تکثیر آن است ولی در مشتری به دست آوردن کالای مخصوص مورد نظر[7] و کالای بایع به عنوان مبیع و محور اصلی معامله و مال مشتری به عنوان عوض و ثمن آن مبیع شناخته میشود.»[8]
استاد مزبور در ادامه، "تاریخ" و "عرف" را نیز دو ملاک دیگر برای تشخیص بیع از معاوضه ذکر کردهاند و نوشتهاند: «از نظر تاریخِ حقوق بیع مولود معاوضه سادهای است که احتیاجات بشر از دیرزمان آن را به وجود آورده و به تدریج، قیودی را بر آن افزوده تا به صورت کنونی درآمده است. بنابراین، بیع از لحاظ تاریخی، متأخر از معاوضه است.
در توضیح این مطلب توجه به یک نکته یعنی «زندگی انسان در اجتماع» امری ضروری و لازم است چرا که انسان موجودی است اجتماعی که باید در اجتماع زندگی کند و زندگی فردی برای او میسر نیست. تمایل انسان به زندگی اجتماعی نیز مولود میل به تکامل اوست؛ چرا که انسان طبعاً میل به کمال داشته و دائم درطلب آن است و از این رو میخواهد از مواهب حیات هر چه بیشتر و آن هم به نحو آسانتر استفاده نماید، و از نیروها و نعمتهایی که از طرف خدای بزرگ در جهان طبیعت ذخیره شده است، حداکثر بهره برداری را به سود خود بنماید.
از سوی دیگر می بیند اگر بخواهد تنها زندگی کند و به تنهایی به جنگ مشکلات زندگی برود، احتمال موفقیت او بسیار کم بوده و به فرض موفقیت بهره او بسیار اندک خواهد بود. اما اگر انسانها در کنار یکدیگر قرار گیرند و به صورت دسته جمعی به مبارزه علیه مشکلات بپردازند آسانتر بر آن مشکلات پیروز شده و بهتر میتوانند نیروهای سرکش طبیعت را مهار کنند زیرا قوای جسمی و فکری یک فرد هیچ گاه آماده برای هرکاری نیست و هر کس به تنهایی استعداد انجام کارهای محدود معینی را دارد اما تراکم عقلها و افکار دانشمندان و تکاپوی دسته جمعی می توانند حقایق بسیاری را کشف کرده و به نتایج مطلوبی برسند لذا با توجه به این دو مقدمه: «هر انسانی بالطبع میل به کمال دارد و تکامل و ترقی او در سایه اجتماع و زندگی دسته جمعی میسر است» انسان تن به زندگی اجتماعی داده و هر کسی به کاری مشغول شده تا به خواستههای طبیعی و فطری خود برسد.[9] و این همان است که می گویند انسان مدنی بالطبع است.
بنابراین انسان در طریق تکامل و به دست آوردن کمال مطلوب خود میباشد و کوشش میکند تا از راههای کوتاهتر و آسانتر به نتیجه مطلوب برسد و در همین راستا تن به اجتماع داده و مسأله تقسیم کار را مطرح کرده است که هر کسی طبق استعداد جسمانی و فکری خود به هر کاری که علاقهمند است تن در دهد و محصول کارش را به جامعه عرضه نماید. البته این سخن معنایش این نیست که او مالک دسترنج و محصول کارش نیست، بلکه مازاد از نیاز خود را در جامعه به دیگران عرضه نموده، در عوض مایحتاج دیگر خود را از این طریق به دست میآورد که هم مالیت مال برایش محفوظ مانده و هم نیازهای او برطرف میشود. و این همان معاوضه ساده کالا به کالای دیگر است که در اجتماعات اولیه بشر وجود داشته است؛ یعنی مسأله بیع و شراء مطرح نبوده، بلکه معاوضه وجود داشته است.
با گسترش جوامع بشری و ازدیاد نیازهای بشر، دیگر معاوضه ساده کالا (مثلاً گندم مازاد خود را بپردازد و در عوض برنج یا گوشت یا لباس و امثال اینها را به دست آورد)، جوابگوی نیاز انسانها نبود لذا برای رفع این مشکل، درصدد ایجاد واحد پولی برآمدند تا در معاملات، کالا را در عوض پول بفروشند. با پول کالاهای مورد نیاز را به دست آوردند. و این موضوع با حدود و قیودی در جامعه بشری برای تسهیل کار، جای معاوضه را تا حد زیادی گرفته تا جایی که امروزه، مسأله معاوضه به عنوان فرد نادر معاملات در جامعه مطرح است و این معاملات به طور عمده بر اساس بیع انجام میگیرد. این است که در ابتدای این بحث گفتیم: «از لحاظ تاریخ حقوق، بیع، مولود معاوضه است.» البته عدهای همان معاوضه ساده را بیع دانسته و لذا بیع را به مبادله «مال به مال» تعریف کردهاند.[10]
ایشان در توضیح ملاک عرف نیز این گونه نوشتهاند: « امروزه در حقوق بیشتر کشورها معاوضه اختصاص به مبادله کالا به کالا پیدا کرده و بیع، ویژه مبادله کالا با پول است و این مسأله در عرف تجاری ما نیز به همین ترتیب است، به عنوان مثال اگر کسی گندم مزرعه خود را با قطعه فرشی و یا مغازهای را با خانهای و یا ماشینی را با زمینی و... مبادله کند، میگویند این دو نفر مالشان را معاوضه کردهاند و این مبادله را مصداق بیع و شراء(فروش و خرید) نمیدانند؛ چنانکه اگر کسی ماشین یا خانه یا زمین خود را در مقابل مقداری پول، به دیگری انتقال دهد، کسی این نقل و انتقال را مصداق معاوضه نمیداند، بلکه همه آن را بیع میگویند. بنابراین، در نظر عرف، لفظ بیع ظهور در معنایی دارد که غیر از معاوضه است و بهعکس، لذا هر چند که معاوضه هم تملیک عین به عوض است، اما هر تملیک عین به عوضی را بیع نمیگویند، بلکه تملیک عین به عوضی را که آن عوض پول رایج باشد «بیع» میگویند.»[11]
برخی دیگر از حقوقدانان در بحث از تفاوت بیع با معاوضه و ضابطه تشخیص آنها از یکدیگر گفتهاند:«با تعریفی که از بیع داشتیم تقریباً همان تعریف از معاوضه است، فوراً این مطلب به ذهن میرسد که بیع و معاوضه یکی است و اگر یکی است چرا قانون مدنی فصلی جداگانه را به معاوضه اختصاص داده است، آیا مواد دیگر مربوط به بیع این تمایز را نشان داده است؟ اگر میشد فروشنده مالی را به خریدار تملیک کند و در مقابل خریدار هم مالی به او تملیک کند و این اقدام را بیع بشناسیم تفکیک دو عنوان بیع و معاوضه به چه منظور است؟ آیا مقایسه دو ماده 340 و 464 ق.م که اولی در مورد بیع و دومی در مورد معاوضه است، تفاوت را نشان میدهد؟به نظر بعضی از حقوقدانان پاسخ مثبت است. تفاوت این دو را نشان میدهد. وقتی قانون مدنی در ماده 340 میگوید:«در ایجاب و قبول الفاظ و عبارات باید صریح در معنای بیع باشد» یعنی بیان الفاظ نشان دهنده قصد طرفین است اگر طرفین قصد ایجاد بیع را دارند باید به آن تصریح نمایند، و با همین تصریح است که فروشنده و خریدار مشخص میگردد، یعنی در بیع جایگاه فروشنده و خریدار به این ترتیب معین میگردد که ایجاب از آن فروشنده و قبول از آن خریدار است[12] ماده 464 که مختص معاوضه است میگوید: «معاوضه عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی میدهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ میکند، بدون ملاحظه این که یکی از عوضین مبیع و دیگری ثمن است» در معاوضه، طرفین قصد معاوضه دارند. هیچکدام از دو طرف عنوان ثابت بایع و مشتری ندارند. هر یک میتواند جای دیگری را بگیرد. با این ترتیب تفاوت دو عقد در الفاظی است که نشان دهنده قصد آنها است و الا درمورد معامله تفاوتی نمیکند. بیع میتواند در قالب معاوضه تحقق یابد و همان آثار بیع را به بار آورد و معاوضه ممکن است با قرار دادن عوض و معوض در جای مبیع و ثمن عنوان بیع پیدا کند.
در بیع ممکن است ثمن پول نباشد و مثل مبیع، کالایی باشد و در معاوضه ممکن است یکی از عوضین پول باشد، بدون این که به آن نام ثمن را بدهند، با وجود این توضیحات قانونی در عرف جامعه و در دید عامه مردم اگر در معاملهای «پول» یکی از دو مورد معامله بود آن را بیع میدانند و نه معاوضه[13] مگرآنکه متعاملین تصریح به غیربیع نمایند. اگر کسی مثلاً یک جفت فرش3*2 کاشان را به دیگری داد و در مقابل آن یک فرش 6*4 کرمان گرفت آن را معاوضه میدانند، چه در قصد و چه در ظاهر، در چنین موردی هرگز قصد وقوع بیع نمیکنند و هیچکدام در مقام بایع و مشتری قرار نمیگیرند. اما هرگاه فرش کاشان را فروخت با قصد بیع او بایع است، فروشنده است و ثمن هم فرش است و تسلیم کننده آن به عنوان خریدار مشخص است. با همین تفاوت اندک آثار متفاوت بیع و معاوضه ظاهر میگردد.[14]
برخی از حقوقدانان فرانسوی در تفاوت میان بیع و معاوضه ضمن تأیید این تفاوت در نظر عرف، معیار آقای دکتر کاتوزیان و برخی دیگر از حقوقدانان مبنی بر تفاوت تاریخی بین بیع و معاوضه را بیان کردهاند.[15]
*************************************
پاسخ سؤال سوم:
برخلاف دکتر کاتوزیان که رجوع به سابقه تاریخی را راهحل تشخیص بیع از معاوضه معرفی کرده بودند (به این معنی که اگر کالا با پول معامله شد، بیع تحقق یافته است)، عدهای از حقوقدانان راهحل این مسأله را در رجوع به عرف دانستهاند و این گونه گفتهاند: «زمانی که طرفین عقد در برابر حکم عرف سکوت میکنند، بیانگر آن است که نظرشان با اراده عموم یکسان است. پس هرگاه ارادهها صراحتاً بیان نشود و در ماهیت عقد اختلاف وجود داشته، دادرس باید معیاری را که عرف در جهت تمیز بین بیع و معاوضه قبول نموده است به کاربرد یعنی مبادله کالا به کالا را معاوضه و مبادله کالا با پول را بیع قلمداد نماید.»[16]
*************************************
پاسخ سؤال چهارم:
علی رغم تلاشهای صورت گرفته و جستجوهای زیادی که از کتابهایی نظیر مصباح الفقاهه اثر آیت الله خوییرضوان الله تعالی علیه، قواعد فقه اثر آیت الله عمید زنجانی، کتابی با همین اثر سید محمد کاظم بجنوردی، کتابی با عنوان اشتباه در مورد معامله(؟) اثر حسن وحدتی شبیری به عمل آمد نتیجه به دست آمده این بود که بر مبنای حدیثی که مورد استناد شیخ انصاری در مکاسب است بایستی گفت اگر فروشنده مشمول تعریف امام میشده است حق نداشته است بدون آن که کیل یا وزن کند آن را بفروشد و آنگاه بخواهد به استناد جهل از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کند.[17]
جناب شیخ حر عاملیاعلی الله مقامه الشریف حدیثی دیگر به نقل از امام صادقعلیه السلام نقل کردهاند که بر مبنای آن نیز کسی که طعامی را بر مبنای کیل دیگری خریده است و خودش میزان آن را نمیداند اجازه ندارد آن را بفروشد مگر آن را با کیل بسنجد.[18]
بنابراین به نظر میرسد اگر چنانچه فروشنده به میزان مبیع جاهل بوده است و این مسأله را به اطلاع خریدار نیز نرسانده است[19] مسؤول جبران خسارات وارد خواهد بود و بنابراین علم و جهل وی در ضامن بودنش تأثیری ندارد.
1 حقوق مدنی 6و7، جلد چهارم، دکتر حبیب الله طاهری، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول پاییز 1375، ص 25
2 تعداد دیگری از این اقوال در جواب سؤالات بعدی ذکر شده است.
3 دکتر سید جلال الدین مدنی ،عقود معین، جلد چهارم، ص19
4 دکتر پرویز نوین و دکتر عباس خواجه پیری، حقوق مدنی6، عقود معین، چاپ اول 1377، ص10
5 دکتر محمود کاشانی، الزامات غیرقراردادی، ، ص35 به نقل از کتاب عقود معین دکتر سید جلال الدین مدنی،صص20-21
6 شیرزاد گرجی نژاد، مجموعه سؤال و جواب حقوق مدنی 6، مبحث بیع و اجاره، انتشارات طلایه، چاپ اول 1375، ص 15
7 دکتر حبیب الله طاهری،مرجع سابق الذکر، ص26 ، به نقل از منهاج الصالحین ج2 کتاب البیع شروط العقد ص 15
8 همان ص25-26
9 برخی از علائم نگارشی در متون نقل شده در این تحقیق از نظر نگارنده حاضر به درستی به کار نبرده شدهاند اما برای رعایت امانتداری تا حد امکان عیناً با ویراستاری کتاب اصلی به این نوشته انتقال یافتهاند.
10 همان، صص26-28
11 همان، ص10
12 دقت شود که این ملاک در نظر استاد مزبور از اهمیت ویژهای برخوردار است ملاکی که در نوشتههای دیگر اساتیدی که نوشتههایشان مورد بررسی قرار گرفت این گونه مورد توجه نبود.
13 ایشان نیز در این جا سخن دکتر کاتوزیان را در مورد بیع یا معاوضه بودن یک انتقال بر مبنای قضاوت عرف بیان کردهاند.
14 دکتر سید جلال الدین مدنی، مرجع سابق الذکر، صص20-22
[15]La vent entretient avec l"echange des relations historiques et logiques complex. Tout le monde s"accord à rappeler que c?est l"echange qui a précédé historiquenent la vent.(Trait des contrat,la vent, Jacques Ghastin et Bernar Desché, n 33, p31 به نقل از کتابM.M. Malaurie et Aynes, les contrats spéciaux,n801
16 شیرزاد گرجی نژاد، مرجع سابق الذکر ، ص15
17 این حدیث به نقل از کتاب وسائل الشیعه ج12 ص256 چنین است: ... عن أبان عن محمد بن حمران قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام : اشترینا طعاماً فزعم صاحبه أنه کاله فصدقناه و اخذناه بکیله فقال: لابأس فقلت: أیجوز أن ابیعه کما اشتریته بغیر کیل؟ قال: لا أما انت فلاتبعه حتی تکیله.
18 عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله أنه سأل اباعبدالله علیه السلام عن الرجل یشتری الطعام أشتریه منه بکیله و أصدقه؟ فقال: لا بأس و لکن لا تبعه حتی تکیله. همان ص257
19 تا در این صورت اگر با علم به این مسأله راضی به بیع گردد طبق قاعده اقدام فروشنده دیگر مسؤول نباشد.
برای پیامبرم که از همه مظلوم تر است. اما تأثیر کلام و پیامش هنوز که هنوز است ابوجهل ها را به عصبانیت وا می دارد:
شصت و سه سال زندگیت مهربان گذشت
با کیسه های وصله ایِ آب و نان گذشت
شصت و سه سال زندگیت بین کوچه ها
در بنده ی خدا شدنِ این و آن گذشت
گاهی میان دورترین خانه ی زمین
گاهی میان دورترین آسمان گذشت
گاهی کنار سفره ی بیوه زنان شهر
گاهی کنار خاطره ی کودکان گذشت
وقت نزول ، حضرت خاکی نشین شدی
وقت صعود، ردّ تو از بیکران گذشت
آن روزها که شعب ابیطالبی شدی
ایام درد بود ولی همچنان گذشت
ای آنکه زندگی تو خرج نجات شد
ای آنکه زندگی تو با مردمان گذشت
برگرد رنج و درد بشر را نگاه کن
این زندگی سرد بشر را نگاه کن
برگرفته از سایت تبیان
میلاد باسعادت مولایمان حسین علیه السلام بر همگان مبارکباد.
در ماه رجب که ماه خداست و دعاهایمان به هدف اجابت انشاالله نزدیکتر مردم بحرین را فراموش نکنیم.
آن چه این روزها در میان ملتهای مظلوم و ستمدیده منطقه خصوصاً مردم بحرین مشاهده میشود یادآور شکنجه های سخت و طاقت فرسای صدر اسلام است که قریش بر مسلمانان مکه روا میداشتند. اما سنت های الهی همان گونه که خداوند در قرآن نیز یادآوری کرده است تغییر ناپذیر است چرا که فرموده است: لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً(فاطر/43) هرگز براى سنت خدا دگرگونى نخواهى یافت. پس آن چه خداوند در وعده نصرت به مؤمنین صدر اسلام بیان داشته است در مورد همه مؤمنین در همه روزگاران جاری است.چرا که خداوند وعده قطعی داده است که: وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ قطعاً خدا به کسانى که [دین] او را یارى مىدهند یارى مىرساند مسلماً خدا نیرومند و تواناى شکستناپذیر است.(حج/40)
یکی از جاهایی که قرآن کریم در مورد شکنجه های شدید مشرکین نسبت به مؤمنین سخن گفته است سوره مبارکه بروج است که علامه طباطبایی در ابتدای تفسیر این سوره فرمودهاند:« خداى سبحان در این آیات قبل از این مطالب اشارهاى به" اصحاب اخدود" مىکند، و این خود تشویق مؤمنین به صبر در راه خداى تعالى است، دنبال این داستان اشارهاى هم به سرگذشت لشکریان فرعون و ثمود دارد، و این مایه دلخوشى رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و وعده نصرت به آن جناب و تهدید مشرکین است.»
این روزها اصحاب اخدودی با نقاب اسلام و تحت عناوینی همچون خادم الحرمین پیدا شدهاند که در کنار گودالهای آتش شکنجه شدن مؤمنین را مشاهده میکنند. تنها جرم این مردم هم که این گونه مورد ظلم قرار گرفته اند مؤمن بودنشان است. وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (البروج/8) و از آنان انتقام نمیگرفتند مگر به این دلیل که به خدای شکست ناپذیر ستوده ایمان آورده بودند.
اما باید بدانند وعده خداوند حق است و آنان چند صباحی خواهند توانست جولان دهند.(فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ (غافر/4) پس مبادا رفت و آمدشان در شهرها [به خاطر قدرت نمایى، تجارت و ثروتمند شدنشان] تو را بفریبد.)
آنان که پیروز خواهند شد اهل تقوایند: فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ(هود/49) پس صبر پیشه کن که یقیناً فرجام [نیک] براى پرهیزکاران است.